جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاه. (منتهی الارب) : مار این را خشک پشت و آن نمی خائید سر سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاه. (منتهی الارب) : مار این را خشک پشت و آن نمی خائید سر سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
آنکه دست بی حرکت دارد، اشل ّ. شلاّء. اعسم. (یادداشت بخط مؤلف) ، ممسک. بخیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) : جهان کز آب کرم بحر بود برگردید ز دست بخل تو ای خشک دست تردامن. شریف تبریزی (از آنندراج)
آنکه دست بی حرکت دارد، اَشَل ّ. شَلاّء. اَعسَم. (یادداشت بخط مؤلف) ، ممسک. بخیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) : جهان کز آب کرم بحر بود برگردید ز دست بخل تو ای خشک دست تردامن. شریف تبریزی (از آنندراج)
پوست نازک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دارای پوست لطیف و نازک. آنکه پوست نازک و لطیف دارد: دعبب، جوان نازک بدن تنک پوست. عبهره، زن تنک پوست آکنده گوشت. (منتهی الارب) : و از آن دو نوع است... یکی پرنیان، دوم کلنجری، تنک پوست خردتکس، بسیارآب. (چهارمقالۀ نظامی عروضی). نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی. سعدی. رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
پوست نازک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دارای پوست لطیف و نازک. آنکه پوست نازک و لطیف دارد: دعبب، جوان نازک بدن تنک پوست. عبهره، زن تنک پوست آکنده گوشت. (منتهی الارب) : و از آن دو نوع است... یکی پرنیان، دوم کلنجری، تنک پوست خردتکس، بسیارآب. (چهارمقالۀ نظامی عروضی). نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی. سعدی. رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی